برگ

واژه های در راه مانده

برگ

واژه های در راه مانده

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

همه‌ی این روزها و شب‌ها که می‌گذرد در انتظارم؛ برای رفتن.

هر رفتم و هر آمدم برای آن رفتن است.

حتی اگر دور بروم هم، حتی اگر دیر برگردم هم، آخرش برای آن رفتن است؛ آن چمدان بی‌موقعی که بالاخره باید سکینه شود بر بیقراریها و بسته شود به مقصد آن دورترین نزدیک. مقصدی با مردمی که همیشه خیال میکردم منتظرم هستند و حالا می‌بینم اشتباه میکردم؛ بی‌تاب منم. منتظر منم.

ای خوشا، ای خوشا جوانیِ من که در انتظار وارثان زمین گذشت.