برگ

واژه های در راه مانده

برگ

واژه های در راه مانده

بسم الله الرحمن الرحیم، نامت را می برم، خدایا :)

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۸ ق.ظ

چه حس خوبیه وقتی به پسرک میگی برو یه آبی بخور و یه چرخ تو حیاط بزن و بیا. بعد تا میای کش و قوسی به خودت بدی و یه گردنی ماساژ بدی و خستگی در کنی، می بینی برگشته. آب خورده و دوان دوان برگشته سر کتاب و دفترش. نفس نفس می زنه و صورتش رو با آستینش خشک می کنه و مدادو می گیره دستش.

خدایا ممنونم ازت که فرصت تجربه کردن احساساتِ جدید و دوست داشتنی رو به من میدی. حسِ معلمِ خوب بودن. حسِ اینکه کلاست خسته کننده نیست. اینکه تو همین چند دقیقه کلی چیز جدید یاد دادی. کلی چیز جدید یاد گرفته. حس انتقال علم، انتقال دانسته، انتقالِ تجربه. وقتی زکات چیزی رو میدی، احساس می کنی قدردانش بوده ای.
احساس می کنم قدردانِ چیزهایی هستم که اون بالا، بالای چشم هام، توی سرم جمع شده ن.

  • ۹۳/۰۵/۲۲
  • صــبورا برگ

نظرات  (۱)

سلام و وقت بخیر 

حتما هشت ساله شدن بلاگتون هم «حس خوبیه»! (نمی‌دونم دقیقا کی پیام رو‌ مشاهده می‌کنید اما به هر روی، دقیقا راس ۲۸ دقیقه بامداد ۲۲ مرداد) هشت ساله شدن «برگ» مبارک. قلمتون مانا ...

پاسخ:
سلام!
استمرار کارهای کوچک همیشه حس خوبیه. صادقانه، تصور نمی کردم هشت سال چراغ اینجا روشن بمونه.

باز هم ممنونم.  
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی