یکم
جمعه, ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۸ ق.ظ
لَن ویتنامی کنارم روی چمن ها دراز کشیده و ستاره ها را تماشا می کنیم. می گوید دانشگاهش در ویتنام خیلی معروف است و به خاطر رتبه ی خوبش آنجا قبول شده.
می گویم: من هم همینطور. رشته ات را دوست داری؟
- هی، بگی نگی. نه خیلی زیاد. هنوز سردرگمم که ادامه بدمش یا نه. مطمئن نیستم میخوام چی کاره بشم یا چی کار کنم.
- من هم همین طور. انگار با جریان رودخونه اومدم تا اینجای کار. اینجام ولی نه چون دقیقاً خودم انتخاب کرده باشم که اینجا باشم.
- اوهوم...
- ولی اکثر مردم توی بیست سالگیشون نمی دونستن میخوان چه کاره بشن، انگار همه مثل ما بودن قبلاً.
- صدات چه آرومه :)
- :)
- ۹۵/۰۴/۱۸