برگ

واژه های در راه مانده

برگ

واژه های در راه مانده

همان که یافت می‌نشود

سه شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۱۴ ب.ظ

به دنبال چیزی میگردم، که فراتر از من باشد؛ از درون من و خودش بخواند، و برای من و خودش نخواند. به دنبال چیزی میگردم که قلبم را احاطه کند. چیزی که گرم باشد، برای زمستانروزها و خنک باشد برای تابستانروزها. به دنبال چیزی میگردم که نگاه به آن، جرعهجرعه طلوع سرخِ روزهای نیامده را به قلبم بریزد. چیزی که «قبای ژنده»ی آخر روزم را -که بوی کهنگی و خستگی از درزهایش ساطع میشود- به آن بیاویزم، و صبح که خواستم بردارمش، نیابمش، نباشد.

به دنبال چیزی بزرگ و امن میگردم. چیزی که فروغبخش باشد به دست و دلم، و فروغش را از جایی دیگر گرفته باشد. ماهی، که روشنایش را از خورشید گرفته باشد؛ خسوف بالأخره تمام میشود، نمیشود؟

  • ۹۶/۰۹/۰۷
  • صــبورا برگ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی