برگ

واژه های در راه مانده

برگ

واژه های در راه مانده

سلام بر تو روزی که زاده شده ای

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۲۷ ب.ظ

به کودکی که دیروز متولد شده.

تو اولین نیستی. پنجمین نوهای. ما بزرگ شدن نوزادان را از بحریم. هضم اینکه تو این اندازه کوچکی یا باور اینکه تو همانی هستی که نه ماه از روی شکم مادرت تصورت میکردیم، کار سختی نیست. پنجمین بار است و هیچ چیز شگفتزدهمان نمیکند و مبهوت نیستیم. شبیه اولین نوزاد، روی میز نهارخوری هم نمیگذاریمت که دورت بنشینیم و سیر تماشایت کنیم. پس این حرفِ توی گلو ماندهام نه از سر بچهندیدگیست و نه از سر احساساتیشدن. چیزی شبیه یک اقرار است.
من اقرار می
کنم؛ برای بار پنجم یکباره چنان عاشق شدهام، گویی که  اولین بار است. همانقدر بکر و تنیده با جان. تردید ندارم که اسمش را درست به کار بردهام. اسمش عشق است. اگر کیفیتی در این جهان به نام عشق خوانده شده باشد، تجربهاش از این جنس است. نه بیش، نه کم.

                                                         ***

پرستارت آمد، یک گلبرگ تحویلمان داد و رفت. همانقدر لطیف و شکننده و سبک و صورتی.  برخلاف گلبرگهای قبلیای که سالهای قبل دستم داده بودند، نه به این فکر کردم که دختری و هزار چالش پیش رویت است در این جهانِ تبعیض زده، نه نگرانت شدم که خاورمیانه خانهات است و مسلمانی لقبت و مقاومت پیشهات. فقط به تکوینت فکر کردم، ای انسان کوچک صورتی! به اینکه «فَیَکون» شدهای، و از این لحظه تا همیشه، بارِ بودن بر دوشت است.

  • ۹۸/۰۶/۳۱
  • صــبورا برگ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی